عاشقانه

بیت بیت این شعرهاترکش می شوندبرقلبم 

وقتی برای تومی سرایم 

دیگری برایت می خواند

 

فرزانه طاهری


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:شعر تنهایی شعرهای فرزانه طاهری عشق وتنهایی شاعرانه عاشقانه,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


یکنفرنی می زندتنهایی خودرا

یک نفرنی می زند تنهایی خودرا

دلتنگی زبانی که شکایت دارد

از بین همه سکوت ها

نی از همه خوش صداتراست

فاجعه قبلا اتفاق افتاده ...

از همان جایی که شروع کردیم

همین حالا فردا تمام شد...

همه چیز نابودشد

همه چیز با قطره ی اشکی ازچشمانم

فیصله پیداکرد...

اماهنوز بغض هایم

شکسته نشده اند

دوست فراموشکارم

چه آرام بخواب رفته ای !!


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


وقتی بهاربیاید

وقتی بهاربیاید

همچون رسول حق

باآیاتی مجسم

واندرزهای صمیمی

پیامی ازتوخواهدآورد

بادشتی ازگل زنبق

سرشارازعطرسخاوت

که مرامی برند

تاحضورگرم عشق

وقتی بهاربیاید

میلادراتجربه خواهم کرد

ازگیاهان برون آمده ازسنگ

ونفس های گرم زمین

وقتی بهاربیاید

امیدراتجربه خواهم کرد

ازکبوترهایی که درچشمانشان

خورشیدهای کوچک می درخشد

وقتی بهاربیاید

دردشت چشم انتظارباران

ازابرباران زا

همدلی راتجربه خواهم کرد

وسکوت باغ اندیشه من خواهدشد

آزادگی را

از سبزه های روییده بربام کاهگلی

تجربه خواهم کرد

وبه شکرانه ی این موهبت

سرسجاده ی سبز

سجده ی شکربجا می ارم

وقتی بهاربیاید

درکوچه باغهای خاطره

غزل عاشقانه می خوانم

به درخت های صبورباغ

سلام خواهم کرد

وبه پرستوهای کوچک

خیرمقدم خواهم گفت

باقطره های آب چشمه

تسبیحی خواهم ساخت

وبه اندازه ی هردانه ی ان

نام تورا خواهم برد

وقتی بهاربیاید

رازتورااقاقیها فاش خواهندکرد

باگلبرگهای اقاقیا

دفتری خواهم ساخت

دفتری پرمعنی

پرزپیغام بهار...


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


قلم وکاغذ من

می نشینم تنها

بامدادی دردست

وورق های سپید

چون کبوترهایم

که گهی می بوسم زیربال وپرشان

نرمی وگرمی بال آنها

به من احساس عجیبی بخشد!

مثل احساس رهایی از بند

ونهایت پرواز...

جنگ سردیست میان قلم وکاغذ من

قلمم می خواهد بنویسدازننگ

ازدورنگی ودورویی ونفاق

از تهاجم ..از قهر

ازشب طوفانی

ازهوای دلتنگ

قلمم میخواهدبکشدقویی را

برسرسفره ی عشق

که چه مسموم هوایی دارد!!

یا به تصویرکشدباغی را

که محیطش شده دیواربلند

نازنین دفترمن قلب سپیدی دارد!

اوورق می خوردوفریادی

می کشد برقلمم

که برویم ننویس ناامیدی وملال

بنویس از هجرت

بنویس از پرواز

از پرستویی که بارسفر می بندد

درشب طوفانی

وبرایش تصمیم چقدرآسان است!

بنویس از چشمه ..

که سرازسنگ برون می آرد

وروان می گردد

روی خاک غربت

تاکه سیراب کند

تشنه ای راکه عطش عقل وهوشش برده..

بنویس از معنا

از حقیقت که بسان خورشید

واضح وپرنوراست

ونمی پوشاندابرتردید دگررویش را

قلم ودفتر من

هردویارند اگر !

پی به این نکته برند

که سپیدی وسیاهی گرچه

متضادند بهم

درکناردگرند

معنی یکدگرند...


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


غروب های فراموشی

کو آن غروب های فراموشی؟

کوکلبه های ساده گلی ؟

تنهایی مراتوچه میدانی؟

وقتی غریب وارکنارپنجره می آیم

وقتی به پرندگان باغ می نگرم

پرنده هاپروازرا بیادمن آرید

حس میکنم که راز دلم راباهیچکس نتوانم گفت !

شایدپرنده محرم خوبی باشددرآسمان آبی بی ابر

شایدکه پرگشودن ازآن تنگنای بی روزن

آسانتراز نشستن وماندن باشد

همچون درختهای خشکیده تنها

به دشتهای دورازدسترس می نگرم

به مردمانی که از من دورند

وبه حقارت ماندن وحقیرشدن

پرنده های غریب

پروازرابیادمن آرید...


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


خانه بخت کجاست؟(طنز)

طنز هفته-

خانه بخت کجاست ؟

خانه بخت کجاست ؟
خانه ای است که از خواب وخوشی
خبری نیست درآن !
ودرآن عشق به اندازه گل
دوسه روزیست سپس میمیرد
میروی تاته آن خانه 
که از مطبخ وظرفهای کثیف
سربه درمی آرد..
پس به سمت خاکی که بریزی به سرت
دوقدم مانده به گور
پای پخت وپز وظرفشویی آن میمانی
وتوراحسی مبهم فرا می گیرد!
کودکی میبینی
که زدیوارودروپنجره ها
میچردتابالا
هرچه بر می دارد
می کندپرت به هرسوی اتاق
واز اومی پرسی
خانه بخت کجاست ؟


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


صنوبر قلمستان می شود

قلمها روز بروز کوتاهتر می شوند

نوشته ها طولانی تر...

شعر بهار سروده خواهدشد

سینه سرخ می خواند

می خواند ودوره می کند

بروزن وقافیه !

منقارش رنگ وبوی انگور می دهد

بی آنکه هراس از دست دادنی اورادرقفس کند

وشایدقفسی دیگر!

بهاربایدمجال خودنمایی بیابد

تاعظمت خورشید ازنگاهی پنهان نماند

تاآن زمان سینه سرخ شایدققنوسی شود

که حتی اگر به آتشش فکنند

عاشق ترین باشد!


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


شعرشهید

شعر شهیدم را

بادست های خود

درگوردفترم به خاک سپردم

بدون آنکه کسی بفهمد

که اوچه بود؟

ودرراه که شهیدشد؟

تنهایادی ازاوباقیست

وقتی سخن می گفت

از تنهایی من !

از تنهایی تو!

از تنهایی ما!

از توحیدعشق

از نبوت فصل

از معادخاک

وقتی آن رابرای تومی خواندم شهیدگمنام را

چه کسی باورخواهدکرد؟

 

درتوسکوت حاکم بود!

بی هیچ واکنشی...


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


قاصدک

خوش بحالت قاصدک

رهسپاری درهوا

هرکجاخواهی روی

دورها..نزدیک ها

می روی همراه باد

برفرازدشت ها

کوچه ها..گلزارها

چشمه ها وآبها

گاه راهی می شوی

درخیابان های شهر

می روی تاانتها

تاناکجاآبادها

همسخن باهرکسی

آشنابابیکسی

باتوگویدهرزبان

خاطرات ویادها

قاصدک من خاطرم

باتودلخوش می شود

تاپیامت می رسد

ازره امواجها

قاصدک هرنکته ای

هست آگه کن مرا

بال پرواز منی

همره خودکن مرا

قاصدک با من بگو

از نبودوبودها

قاصدک تعریف کن

ازندیدودیدها

قاصدک پیغام آر

ازتبارعاشقان

چون به مشتاقان رسی

تومراهم یادآر

قاصدک بامن بگو

حرف های ناب را

کی سخاوت می فروخت؟برسربازارها؟

کی بدست بادداد

خرمن احساس ها؟مزدهشیاری چه بود؟

دست آن بیدارها

کیست تاخیزدبپا؟

تابسازدکارها

مردی از مردانگی

تابشنودفریادها

کی به آتش می کشید؟

بهرمردم جامه ها

ازکجاپل بسته اند؟

برگذارلحظه ها

قاصدک باردگر

گردشهرمن بچرخ

آشنایی را بیاب

بهراین بی آشنا

قاصدک ازاوبپرس

گرفراموشش شدم

پس کجارفت وچه شد؟

آنهمه دیدارها

قاصدک گنجشک ها

راه خودگم کرده اند

لانه ی انها چه شد؟

برفرازشاخه ها؟

کوچه های شهرمن

پرشده ازازدحام

مات وخیره گشته اند

بی تفاوت چشم ها!

قاصدک با من بگو

بذرخوشبختی کجاست؟

درکجا می رویدآن ؟

درزمین یاقلب ها؟

قاصدک سردرگمی

ازکجاآغاز شد؟

ازکجابایدرسید

راه راتاانتها؟

قاصدک وقت سحر

درب مسجدبسته بود

هیچ بانگی برنخاست

ازسرگلدسته ها!

قاصدک گاهی دلم

سخت آسان می شود

گاه باور میکنم

مرده بودم سالها

قاصدک درشهرمن

هست جایی جانفزا؟

تادرآنجا جان دهند

بردل دلمرده ها

بیت بیت شعرمن

پاره چون تسبیح شد

دست هرکس می رسی

هدیه کن یک بیت را ...


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


برای گفتن من

 برای گفتن من

صفت هامبهم

وفعل هابی مصدر!!

فعلی بایدبی زمان

که دلالت کند به لحظه های باتوبودنم

وقتی تونیستی

اندوهم وصف نشدنیست!؟

هیچ مکانی ظرفیت دلتنگیم راندارد!

ظرف زمان ازبودنت خالیست!

عمق فاجعه ازنهادم پیداست!!

وقتی درضمیرم تنهاتورامی خواهم

بدون هیچ ابهامی

ساده بگویم!

دوستت دارم


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


دخترآوازه خوان

آن دخترآوازه خوان

که ازخاک می خواند

وبه ذره ذره ی دلتنگیش

چنگ می زد

چون باران پاییزی

برخط توبارید

آنجا که درمیانه ی راه

باتردیدایستاده بودی

وآفتاب را باباران

اندازه میگرفتی

توندانستی

چشمهای بارانی من

به بلندای آفتاب می ماند!

واضح وآشکار !

من یک توده ابرم

که درآسمان آفتابی تومی تابم

می بارم ...

می بارم ...

تاتوآفتابی ترباشی 


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


افسوس برمن

افسوس برمن که بجای تو

به تماشای گذرثانیه ها بنشستم

وبه آنهاچشم دوختم

داردتمام می شود...

صبرکن !

از یک تا...بشمار

مثل ردکردن مهره های تسبیح درانگشتان مادر

چه بازی کودکانه ای !

ده ..بیست ..سی ..چهل..

صد ..

از بازی خارج می شوم

مثل عشق که دریک اتاق دربسته خلوت تمام می شود

احساس گنگی می کنم !

برای شمردن بدیهایت انگشت های خودراکم می آورم !

اگر میشد موهای سرم را می شمردم

آنهابه اندازه غمهایم هستند..

نوازش تورابیادنمی آورند

حتی معنی واژه نوازش را نمی دانند !

افسوس برمن

افسوس !

که هیچکدام از فعلهای توبرای من صرف نمی شوند..


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


آشتی کن با من

آشتی کن با من که من از تنهایی لبریزم

دست من معنی تنهایی

ودلم واژه ی بیتابیهاست !

کنارپنجره بنشین وجویبارنگاهت راراهی کن

بسوی خشکترین باغهای نگاه

که نگاهم باشد !

آشتی کن با من که من از تنهایی لبریزم

دست من معنی تنهایی

ودلم واژه ی بیتابیهاست !

فصل فصل روییدنهاست

باز هم یادتودرسینه من گل کرده

دست من دامن این دامنه ها

تابیابندتورا

تاتواز قله ی شک برگردی

وزمستانم رابابهارنفست آب کنی

آشتی کن با من

ونگاهت راپی دیدارنگاهم بفرست

تابدانی تو

که یکپارچه بودن چه صفایی دارد !


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


انتظار

درخلوت خودهنوز یادت هستم


برگردکه سخت بیقرارت هستم


بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست


بی حوصله ام درانتظارت هستم


عاشق نشدی تاکه بدانی دردم


من زنده به لبخندونگاهت هستم


گمنام ترین شاعراین شهرمنم


من عاجزگفتن به کلامت هستم

 

درشعرخودم نشدتو را وصف کنم


بی واژه ترین واژه ی نابت هستم


آیینه تو را بدید و برمن حق داد


فهمیدکه مجذوب جمالت هستم


ایکاش بهار شیشه ای از عطرش


می داد که تشنه ی بهارت هستم


آسان بودانتظار گر چو صیاد رسی


بینی که هنوز هم به دامت هستم


اشکم همه لبخند شود گر گویی


تا آخر عمر در کنارت هستم...



فرزانه طاهری

 

 


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


سال نو

باز هم فصل بهاران می شود


سال نوکم کم نمایان می شود

عیدمن وقتی نباشی پیش من


مثل عیدسوگواران می شود


سنبلم پژمرده همچون روح من


سبزه عیدم پریشان می شود


ماهی تنگ بلورم توی آب


از نفس افتاده بیجان می شود


آینه مات است برچشمان من


ازغم من شمع گریان می شود


جام گلگون دلم آشفته حال


گرگرفته داغ وسوزان می شود


روزمیلادم رسیده بازهم


خانه ام خالی زیاران می شود


انتظارشادباش ازسوی تو


نیست درقلبی که ویران می شود


دل بریدن ازهمه امیدها


درنبودت سخت آسان می شود


مثل هرسال دگراین سال هم


بی توعیدم طی به هجران می شود


فرزانه طاهری


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


شهیدگمنام


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


انتظار


 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت


صفحه قبل 1 صفحه بعد